سيناسينا، تا این لحظه: 16 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

ســــــــــينا فرشته كوچولو

رفتن سينا به كلاس كلبه شادي در مهد كودك

سلام سينا گلم. شنبه 31 ارديبهشت اولين روزكلاس سينا بود.از وقتي ثبت نام كردم دل تو دلش نبود  همش ميگفت ميخوام برم مهد كودك خيلي ذوق و شوق داشت  وقتي اولين روز رفتيم موقع وارد شدن به كلاس دو دل شد بعد كه بهش گفتم منم پيشت ميشينم خوشحال شد  خلاصه كلاس شروع شد سينا با اشتياق كارشو انجام ميداد موقعي هم كه مربي كلاس(كه خاله صداش ميكنن) تشويق ميكردش با خوشحالي دستشو ميبرد بالا  ميگفت برنده شدم برنده شدم با نويد خريد جايزه كلاس تموم شد و اومديم خونه با آبو تاب نقاشيشو به باباش نشون داد و ميگفت من برنده شدم مامان ميخواد جايزه بخره  دوشنبه روز دوم كلاس سينا از صبح كه بيدار شده بود همش ساعت رو ميپرسيد  كه ساعت ...
4 خرداد 1390

روز مــــــــــادر مبــــــــــــــارك.

 با عرض سلام و تبريك خدمت همه مادرها و خانومهاي محترم      . سرفصل كتاب آفرينش زهراست  روح ادب و كمال و بينش زهراست  روزي كه گشايند در باغ بهشت  مسئول گزينش و پذيرش زهراست. تولد حضرت زهرا (س) مبارك. "روز زن بر بهترين موجودات روي زمين مبارك".   ...
2 خرداد 1390

کودک زمزمه کرد

     کودک زمزمه کرد:خدایا با من حرف بزن. و یک چکاوک در مرغزار نغمه سر داد. کودک نشنید او فریاد کشید : خدایا! با من حرف بزن صدای رعدو برق آمد اما کودک گوش نکرد. او به دور و برش نگاه کرد و گفت خدایا! بگذار تو را ببینم. ستاره ای درخشید اما کودک ندید. او فریاد کشید: خدایا! معجزه کن نوزادی چشم به جهان گشود اما کودک نفهمید. او از سر ناامیدی گریه سر داد و گفت: خدایا به من دست بزن. بگذار بدانم کجایی. خدا پایین آمد و بر سر کودک دست کشید اما کودک دنبال یک پروانه کرد او هیچ در نیافت و از آنجا دور شد.
30 ارديبهشت 1390