رفتن سينا به كلاس كلبه شادي در مهد كودك
سلام سينا گلم. شنبه 31 ارديبهشت اولين روزكلاس سينا بود.از وقتي ثبت نام كردم دل تو دلش نبود همش ميگفت ميخوام برم مهد كودك خيلي ذوق و شوق داشت وقتي اولين روز رفتيم موقع وارد شدن به كلاس دو دل شد بعد كه بهش گفتم منم پيشت ميشينم خوشحال شد خلاصه كلاس شروع شد سينا با اشتياق كارشو انجام ميداد
موقعي هم كه مربي كلاس(كه خاله صداش ميكنن) تشويق ميكردش با خوشحالي دستشو ميبرد بالا ميگفت برنده شدم برنده شدم با نويد خريد جايزه كلاس تموم شد و اومديم خونه با آبو تاب نقاشيشو به باباش نشون دادو ميگفت من برنده شدم مامان ميخواد جايزه بخره دوشنبه روز دوم كلاس سينا از صبح كه بيدار شده بود همش ساعت رو ميپرسيد
كه ساعت چنده ؟ موقع حاضر شدن نميدونست چيكار كنه خيلي خوشحال بود.
با شادي رفتيم كلاس .
امروز ديگه نرفتم تو كلاس پيشش از دور نگاش ميكردم با آرامش كاراشو انجام ميداد
پسر گلم روحيش خيلي عوض شده همش منتظره تا ساعت 5 بشه تا بره كلاس. تو حياط مهد هم با دوستاش بازي ميكنن.
الانم سينا جون رفته آرايشگاه تا خوشگل بشه بعد بره حموم تا بعدازظهر بره كلاس.